جدول جو
جدول جو

معنی روح امین - جستجوی لغت در جدول جو

روح امین
(حِ اَ)
روح الامین. جبرئیل:
برند و خوانند از ابلهی و حمق و جنون
ثنای روح امین را بنزد دیو رجیم.
سوزنی.
و رجوع به روح الامین و جبرئیل و روح و روح القدس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روح الدین
تصویر روح الدین
(پسرانه)
آنکه روح دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روح الامین
تصویر روح الامین
جبرئیل، در اسلام و دیگر ادیان سامی یکی از فرشتگان مقرب الهی که که وحی را بر پیغمبران نازل می کرد، روح القدس، روح اعظم، امین وحی، حامل وحی، ناموس اکبر، سروش
فرهنگ فارسی عمید
(حِ یَ / یِ)
روح نباتی. قوت نامیه. (آنندراج). نیرویی در گیاهان که باعث نمو آنها گردد:
ز روح نامیه مانا که نسبتی دارد
ثنای او که فزاید همی بعمرثناش.
سنایی.
من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه
وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.
خاقانی.
زبس که ریخت ازین پیش خون خفچاقان
بهندوی گهری چون پرندچین براق
عجب مدار که از روح نامیه زین پس
بجای سبزه ز گل بردمد سر خفچاق.
خاقانی.
و رجوع به روح نامی شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
روح نامیه:
گرنه عرق منبر تستی در اشجار عراق
روح نامی اره گشتستی اندر هر شجر.
سنایی.
رجوع به روح نامیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خوَرْ / خُرْ دَ)
جان بخشیدن. زنده کردن. دمیدن روح. نفخ روح:
این لطف بین که در گل آدم سرشته اند
وین روح بین که در تن عالم دمیده اند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حُدْ دی)
محمد بن اسحاق بن علی بن عربشاه. واعظ و عالم و جامع اقاویل مفسران و ناشر احادیث رسول خدا بود، و از زهد و معرفت نصیبی تمام داشت. او راست: کتابی در ترسل، و نیز تعلیقاتی فراوان و مجموعات و امالی داشت. وی در صفر سال 734 ه. ق. درگذشت و نزد پدرش دفن گردید. (از شدالازار ص 320). و رجوع به همین کتاب صفحۀ مذکور و حاشیۀ همان صفحه شود
شیخ، محمد بن ابی بکر الشیلی. او راست: المشرع الروی فی مناقب الساده آل ابی علوی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(حُلْ اَ)
جبرئیل علیه السلام. روح نام جبرئیل و امین صفت اوست، و خطاب ’امین’ از آن یافت که آنچه از کلام خدا میشنید بعینه پیش پیغمبر ادا میکرد. (از غیاث) (از آنندراج). روح القدس. ناموس اکبر. رجوع به روح امین و روح القدس و روح قدسی و ناموس اکبر شود: نزل به الروح الامین. علی قلبک لتکون من المنذرین. (قرآن 193/26 و 194) ، یعنی فرودآورد آن را (قرآن را) آن روح استوار، جبرئیل، بر دل تو، آن را تا تو از آگاه کنندگان باشی و از ترسانندگان. (کشف الاسرار ج 7 ص 153).
گفتم که بر چه آمد روح الامین در او
گفتا برآن دلی که در او بود زیب و فر.
ناصرخسرو.
چو بر منبر جد خود خطبه خواند
نشیندش روح الامین پیش منبر.
ناصرخسرو.
صد چو مسیح زنده ز انفاسش
روح الامین تجلی پندارش.
ناصرخسرو.
شودهر دعایی که بر وی کنند
به آمین روح الامین مستجاب.
سوزنی.
سالکان خدمت تو زیر عرش
رهنمایانند بر روح الامین.
خاقانی.
ماتم سرای گشت سپهر چهارمین
روح الامین به تعزیت آفتاب شد.
خاقانی.
گوی گریبان تو، چون بنماید فروغ
زرین پروز شود دامن روح الامین.
خاقانی.
نام احمد چون حصاری شد حصین
تا چه باشد ذات آن روح الامین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از روح الامین
تصویر روح الامین
جبرئیل جبرئیل علیه السلام میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح نامیه
تصویر روح نامیه
جان رویا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح الامین
تصویر روح الامین
((رُ حُ لْ. اَ))
جبرئیل
فرهنگ فارسی معین
جبرئیل، فرشته، ملک
فرهنگ واژه مترادف متضاد